جدول جو
جدول جو

معنی کوز کردن - جستجوی لغت در جدول جو

کوز کردن(گُ دَ)
خمیده و منحنی کردن. خمیده و کج کردن. چفته و منحنی کردن. کج و خم و دوتا کردن:
سپهری که پشت مرا کرد کوز
نشد پست و گردان به جای است نوز.
فردوسی.
هان نفریبد این عجوزت
چون خود نکند کبود و کوزت.
نظامی (الحاقی).
- کوز کردن پشت، به نشانۀ تعظیم و احترام و یا ترس خم کردن پشت پیش کسی. سر فرودآوردن:
پیش ستمکاره مکن پشت کوز
زآنکه فراوان نزید اسب بوز.
امیرخسرو.
و رجوع به کوز، کوژ، کوز شدن و کوز گشتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوک کردن
تصویر کوک کردن
در موسیقی مرتب کردن و هماهنگ ساختن آلات موسیقی، پیچاندن فنر ساعت که به کار بیفتد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ لغت هوشیار
مرتب کردن آلات موسیقی و پیچانیدن فنر ساعت که بکار بیفتد آهنگ دادن ساز ها میزان کردن آلات موسیقی، منظم کردن حرکات دستگاه ساعت بوسیله پیچاندن فنر مخصوص، بانگ زدن (در زبان هروی مستعمل بود) : وی میگفتی که بخیابان هری کوک کنم یعنی بانگ زنم، متغیر ساختن عصبانی کردن، تحریک کردن وادار کردن بعملی: او را کوک کردند برود کشتی بگیرد، بر سر حرف آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
فرارفتن فاتولیدن رحلت کردن مهاجرت کردن منتقل شدن افراد ایل یا لشکریان از جایی بجایی: سید محمد گفت: دیگر روز نماز عید بگزاردند و سلطان کوچ کرد و نظام الملک سه روز مقام کرد، فوت کردن در گذشتن
فرهنگ لغت هوشیار
رحلت کردن کوچ کردن: لشکر مغول نیز بدین خبر از خوف منهزم کوج کردند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوت کردن
تصویر کوت کردن
روی هم انباشتن، توده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
نابینا ساختن اعماء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوپ کردن
تصویر کوپ کردن
بریدن زبانزدی در منگیا (قمار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کوت کردن
تصویر کوت کردن
((کَ دَ))
توده کردن، انباشتن روی هم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کول کردن
تصویر کول کردن
((کَ دَ))
حمل کردن بار یا شخصی را بر روی شانه یا پشت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کوک کردن
تصویر کوک کردن
((کَ دَ))
هماهنگ کردن سازها و آوازها، تحریک کردن، برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
Slouch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
Blind
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
aveugler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
se voûter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
अंधा करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
झुकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
zich ineenkrimpen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
cegar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
verblinden
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
incurvarsi
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
accecare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
blenden
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
encorvarse
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
осліплювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
сутулитися
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
ослеплять
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
сутулиться
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
garbić się
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
oślepiać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
sich krümmen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از کور کردن
تصویر کور کردن
cegar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
encurvar-se
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از قوز کردن
تصویر قوز کردن
membungkuk
دیکشنری فارسی به اندونزیایی